به اول خود نمی‎بایست پیوست

ساخت وبلاگ

یه کتاب شهبد مطهری هست، جاذبه و دافعه علی(ع)، اگه اشتباه نکنم؟

یهو یاد اون افتادم. آخه هر آدمی هم جاذبه داره هم دافعه، ولی منی که این هفته رفتم و یه عالمه از چتا و صحبتای قدیمیم با ملت رو خوندم و سعی کردم بفهمم از کجا انقدر تنها شدم و از کجا برای تک تکشون بی اهمیت شدم، دارم به این نتیجه می‎رسم که احتمالا اون قسمت دافعه‎ی وجود من خیلی قوی‎تره. دلیل دیگه‎ای ندارم براش.

پارسال با یکی از بچه‎ها که صحبت می‎کردیم، وسط حرفامون یهو برگشتم بهش گفتم :«نمی‎دونم فلانی چه جوری این همه آدم دور و بر خودش داره، که همه‎شون هم معتقدن خیلی خودخواهه و صرفا می‎خواد بهش توجه کنن؛ ولی در عین حال کسی رو حرفش حرف نمی‎زنه!» و اون هم جواب داد:« من می‎دونم؛ بالاخره یه سری رفتارا هست که آدما رو جذب می‎کنه دیگه. تو رو نمی‎دونم، ولی من هم این رفتارا رو بلدم، این جلب توجه کردن رو بلدم؛ ولی ازشون استفاده نمی‎کنم.»

راستش رو بخواید تعجب کردم. منتظر یه جواب ساده‎ی «منم نمی‎دونم» بودم. نه این که بفهمم احتمالا مشکلم تو روابط با آدما از خودمه. از درست رفتار نکردن. از زیادی توجه بهشون داشتن. مراقب همه بودن. خیلی مسخره و کلیشه و اینستاگرامیه؛ ولی وضعیت من جوریه که هرکی، هرکی بخواد می‎تونه بیاد باهام حرف بزنه، ازم سوال بپرسه، بهش چیزی رو که می‎خواد یاد بدم؛ منتهی نوبت من که می‌شه، خودم می‎مونم و خدام. ناشکری نیست ها، ولی «تو ذوق خوردگی» چرا.

:|...
ما را در سایت :| دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtheinfernog بازدید : 160 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 23:09